کد مطلب:314552 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:194

آن آقا که زخم فراوان داشت
جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ محمدصادق آل طاهر، امام جماعت مسجد جامع خمین طی مكتوبی به دفتر انتشارات مكتب الحسین علیه السلام دو كرامت مرقوم فرموده اند كه ذیلا می آوریم:

آقای مشهدی عبدالله می گوید: سال ها مبتلا به بیماری بسیار سختی بودم. در ایام عاشورا به فرزندم گفتم: مرا امشب به مسجد ببرید تا به بركت سید سالار شهیدان از این بدبختی نجات پیدا كنم.

فرزند مشهدی عبدالله، پدر را روی شانه های خود می گذارد و به مسجد می برد. مشهدی عبدالله می گوید: پروردگارا! اگر من به بركت آقا و سید شهیدان شفا یافتم، چهار گوسفند نذر حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام نمودم. پای منبر مشغول گریه و ناله بودم.مرحوم آیة الله شیخ عبدالوهاب برهانی روی منبر از شهادت روضه ی حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام می خواند. من هم با دلی پردرد توسل به حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام داشتم. كاملا برایم همه چیز روشن شد، دیدم سه نفر آقا وارد مسجد شدند. دو نفر از آن بزرگواران سید بودند و نور جبین آنها تمام مسجد را روشن كرده بود. یك نفر از آنها كه مرا به خود جلب كرده بدنش زخم فراوان داشت. نفر دوم هم فرق سر مباركش شكافته شده بود و دست در بدن نداشت.



[ صفحه 514]



نفر سومی، روحانی بود و در خدمت این دو بزرگوار ایستاده و دفتر در دست داشت. نام تمام عزاداران حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را یكی یكی نوشت تا نوبت به من رسید. یك نگاه بسیار عمیقی به من نمود و رو كرد به آن روحانی و گفت اسم تمامی عزاداران را نوشتید؟

آن روحانی عرض می كند: بلی، اسامی همه را نوشتم. آن آقا كه زخم فراوان داشت رو كرد به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام و فرمود: همه را نوشتید؟ عرض كرد: بلی سیدی و مولای.

مشهدی عبدالله می گوید: از پشت سر صدا زدم: پدر و مادرم فدایت، نظر لطف و عنایتی به این بنده ناچیز و خدمت گزار خاندان عصمت و طهارت بنمایید. آقا جان، مدت چند سال است مبتلا به مرضی شده ام، هر چه داشتم خرج كردم، نتیجه نگرفتم.

وقتی آقا صدای مرا شنید رو به سوی بنده ی ناچیز نمود و بالای سرم ایستاد و به آن روحانی فرمود: اسم مشهدی عبدالله را بنویسید.

رو كردم به آقا قمر بنی هاشم علیه السلام كه دست در بدن نداشت، تا از پسر زهرا علیهاالسلام سیدالشهدا بخواهد تا نزد پروردگار متعال واسطه شود كه خدا مرا شفا دهد، یا مرگم را برساند تا از این بدبختی نجات پیدا كنم. آقا قمر بنی هاشم علیه السلام رو كرد به برادرش و عرض كرد: آقا جان، تو را به جان مادرم فاطمه ی زهرا علیهاالسلام مرحمتی به این بنده خدا بفرمایید، یا این كه لقب باب الحوائجی را از من بردارد. حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام به حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام فرمود به مشهدی عبدالله بگو از جای خود حركت كند. با صدای بلند به من فرمود: مشهدی عبدالله، خدای متعال شما را به بركت خاندان رسالت و امامت شفا عنایت فرمود.

مشهدی عبدالله رو می كند به آن روحانی كه آقا اسم شما چیست؟

می فرماید: من شیخ احمد كایكانی هستم، فرزند ابوالقاسم ملقب به ناظم الشریعه. از خواب بیدار شدم، كسی را در میان مسجد ندیدم. من كه سال ها مبتلا به مرض بودم و قادر به حركت نبودم، مردم ریختند اطراف من و گفتند: مشهدی



[ صفحه 515]



عبدالله، شما را چه كسی شفا عنایت فرمود؟

عرض كردم: آقا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام سقای دشت كربلا.